داستان

کاش میدونستی جهانم بی توالف نداره
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید من پوریا17سالمه واین وبلاگم موضوع خا30 نداره هرچی باشه میذارم واگروبلاگ خواستیدپیام بگذارید
آرشيو
مرداد 1392
تير 1392
نويسندگان
پوریا
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

رمان تک عشق17  <-PostCategory-> 

صداي زنگ اومد ساعت دو نصه شبه يعني کيه؟؟خو هر کي مبارزه ياد گرفتم برا چي؟

اسلحه اي بر داشتم و گذاشتم پشت کمرم و رفتم پشت ايفون

کيارش؟؟؟؟الان؟؟تازه سه روز از رفتنش ميگذره که

_کيا اين موقع چرا اين جايي؟

_تازه رسيدم گلي کارم سريع انجام شد 

_خو حالا مگه کليد نداري؟

_نه يادم رفته بود کليد ببرم

درو زدم سريع اومد داخل ويلا و اومد تو و از اون سريع تر سريع منو بغل کرد

واقعا که اغوشش چه شيرينه دلم براش تنگ شده بود

_کيانا بريم بخوابيم؟خيلي خستم

_باشه بريم

گوشيم زنگيد يا همون زنگ خورد (فرهنگ لغاتو کلا خلاصه ميکنم من!!)واي صبح زود بيخيال بابا جواب نيدم(نميدم)

گوشي يکمي زنگيد و بعدش قطعيد(قطع شد)

اخي راحت شدم اما نه خير دوباره شروع کرد به زنگيدن اي دفعه جوابيدم

_بله؟

_hi..

اين که انگليسي ميحرفه خو بحرفه منم انگليسي ميحرفم با انگليسي گفتم(چون بعضي از بچه ها سنشون کمه و حوصلم هم نميشه هم فارسي و هم انگليسي بنويسم فقط فارسي مينويسم با پوزش اخه هي بايد فارسي کني هي انگليسي کي ميره اين همه راهو بيخي بريم ادامه داستان)



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 9:5 توسط پوریا |
رمان تک عشق16  <-PostCategory-> 

از زبون شراره

چون اولش نميخواستم برم ارايشگاه گفتم من نيستم و تو ارايشگاهي که بچه ها رفتن اسم ننوشتم اما يه دفعه نظرم ديروز تغيير کرد اما خب اون ارايشگاهِ اصلا جا نداشت مجبور شدم برم يه ارايشگاه ديگه

البته اينم کارش خوب بود و جا نداشت اما وقتي پولش دادم قبول کرد

کارشم خدايي خوبه خوشکل شدم

يه لباس مشکي تنگ که تا سر زانوم بود و پشتشم تا کمر باز بود پوشيده بودم کفش پاشنه ده سانتي مشکيمم باهاش ست کرده بودم موهامم فر کردم و خيلي ناز شدم

اعتماد به نفسم که رو سقفه

حالا چه جوري برم خونه ترنم اينا؟؟من که ماشين نياوردم؟؟

گوشيم زنگيد

_بله

_سلام دختره

_سلام پسره خوبي؟چه عجب چي شده اقا شهاب يادي از ما کرد؟

_ما هميشه يادتونيم خانم

_خيلي واقعا يه هفته است نميدوني زندم يا مرده

_چيه دلت برام تنگ شده؟

_من؟؟؟؟عمرا..اعتماد به نفست منو کشته

_حالا که دلت تنگ شده پس هيچي ديگه باي

_حالا چيکارم داشتي؟

_ديگه مهم نيست

_بگو

_ميخواستم بيام دنبالت بريم عقد کنون

_واقعا پس بدو اخه تو فکر اين بودم با چي برم

_نه ديگه دلت برام تنگ نشده پشيمون شدم

_من دلم برات لک زده

_بسه بسه خرم نکن ادرس ارايشگاهو بده تا بيام

_اس ميکنم

_پس باي



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط پوریا |
رمان تک عشق15  <-PostCategory-> 

اشو بايد بري

_ديشب دير خوابيدم يکم ديگه

پنچ دقيقه نگذشت که باز مامانم بيدارم کرد

_ميگم پاشو پا نميشي بيا ارمان دم دره

با اومدن اسم ارمان سه متر پريدم

خواب يادم رفت رفتم سمت دستشويي سريع مسواک زدم ابي به صورتم زدم و رفتم تو اتاقم 

شلوار جين سفيدمو با مانتو و کفش صورتي و شال سفيد ست کردم خط چشمي کشيدم سايه کم رنگ صورتي هم زدم و ارايشمو با رژگونه و رژ لب صورتي تکميل کردم 

نگاهي به خودم کردم لب خندي به خودم زدم و رفتم بيرون

اِ خبري از اسب سفيد و شاهزاده که نيست رفتم تو که از مامان بپرسم

_پس کو؟؟

مامان خنديد

_نه باور کردم دوسش داري زنگ زد گفت تا پنچ دقيقه ديگه ميرسه

_مامان تو که گفتي دم دره؟

_برا تحريکت بهترين کار بود

حرصم گرفت اخه اينم مامانه ما داريم؟؟؟

با ارامش رفتم لنز خاکستريمو گذاشتم رو چشمم که يکم تغيير کنم 

صداي بوقش اومد سريع کيفمو برداشتمو رفتم 

_سلام

_سلام چه عجب زحمت کشيديد اومديد

_خيلي منتظر بودي؟

_يکمي

_خب مشکلي نيست داشتم لنز ميزاشتم

_من چشماي خودتو دوست دارم ديگه نبينم لنز بزاري

اين چرا يهو رَم کرد؟قاطي داره ها

رفتيم ازمايشگاه واي چه شلوغ خوبه ساعت شش صبحه

اگه خونمون نخورد چي؟؟واي خدا نکنه چرا نخوره اول صبحي حرف خوب بزنم ميخوره خونمون بچه دار ميشيم نه يعني اول مزدوج ميشيم بعد بچه دار ميشيم

چه قدر چرت و پرت ميگم



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 9:2 توسط پوریا |
رمان تک عشق14  <-PostCategory-> 

توي ماشين يه کلام هم با هم حرف نزديم واقعا از دستش دلخور بودم تازه براي گند اقا مستم کردم درسته هوشياريم سرِ جاشه اما خب بيخي 

تا رسيدم رفتم پيش ترنم

_ارمان هنوز نيومده؟

تري_نه

کيارش_کجاست؟

تري_تو اتاقه مهمانه 

_کدومش؟

تري_همون که رنگش ابيه

_اها

تري_حالا مگه اين يارو چيکارست؟

کيارش بدون دادن جواب رفت سمت همون اتاقي که مرده بود منم رفتم سمت اتاقم قرص خوابي خوردم و خوابيدم

از زبون شراره

خوبه نصفه بچه ها رفتند فقط من و شهاب و طرلان و ميلاد مونديم نکنه ما که خدمتکاريم بايد تا اخر مهموني اين جا بمونيم واي نه اگه بفهمن مرده نيست و ما ها رو نگه دارند چي؟

_خانم ميشه يه ليوان اب به من بديد

برگشتم از صدا هم معلوم بود طرلانه

واي چرا اينا هر وقت ميخوان خبري بهم بدن ازم کار ميکشند؟کلفت گير اوردن؟اره خب اونم از نوع مفتيش

_چشم خانم

_من ميرم تو حياط لطفا خودت برام بيار تو حياط اخه من وسواس دارم حتما خودت برام بيار 

_چشم خانم

خب خدارو شکر پس نقشه اينه

اما شهاب چي؟

سريع ليواني اب کردم و به حياط بردم اما خبري از طري نبود حياطم که بزرگ

همه جا رو گشتم اما نبود

رفتم پشت مشتا هم بگردم 

واي خدا اين جا چه قدر تاريکه غلط کردم اومدم اين طرف

کسي از پشت دهنمو گرفتم و منو به سمت خودش برد از ترس چشمامو بستم 

اروم دستاشو از جلوي دهنم کنار برد واي خدا الان جيغ بزنم يا نزنم؟نه نميزنم ناسلامتي خودم پليسم 

دستمو مشت کردم و برگشتم سمتش



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:59 توسط پوریا |
رمان تک عشق13  <-PostCategory-> 

کيارش چيزي شده تو فکري؟

_نه زودي باش بريم ديگه

_چته تو تازه اومدي دنبالما

_حالا هرچي زود باش ديگه

_چته تو؟

_هيچي

_خداکنه

_ديگه بدون من اينجا نيا

_اون وقت چرا؟

_چون من ميگم

_کيارش حالت خوبه؟؟؟خودت خوب ميدوني از اجبار بيزارم

_باشه اما اين بارُ به حرف من گوش کن

_شرمنده

_کيانا لج نکن

_تو يه چيزيت شده

_نه گلم من چيزيم نشده تو هم بچه بازي در نيار و به حرفم گوش کن به خاطر من

_باشه اما مشکوک ميزني

لباشو روي لبام گذاشت و اين باعث شد تمام ذهنم از مشکوک بودنش و اجبار بي دليلش پاک بشه 

_خب عشقم حالا بريم؟

_بريم...

_افرين

_خرم نکن

_بلانسبت خر

_کيارش

_شوخي کردم بريم عزيزم

اين کيارشم يه چيزيش ميشه ها اما خب چيکار کنم دوسش دارم

_سلام بر همه



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:58 توسط پوریا |
رمان تک عشق12  <-PostCategory-> 

کيارش_کيانا مياي مثل قديم بريم کوه؟

_بزار يه هفته ديگه کنکورمو بدم بعد

_باشه يه هفته تاخير مشکلي نداره به شرطي که کنکورتو خوب بدي

_سعي ميکنم

_زرنگي؟؟؟؟؟نشد ديگه

******** 

مدتي گذشت کنکورم هم خوب دادم با کيارش هر روز صميمي تر و صميمي تر ميشدم حتي تصميم گرفتم که کم کم به بابام هم بگم

_کيارش 

_جان کيارش

_ميخوام به بابام بگم

_خوبه

_اگه که ........

_هيس خانمي بابات راضي ميشه

_کيارش مي ترسم

_ترس نداره که زود باش تا پيش مني بزنگ

مجبوري شماره بابامو گرفتم

_جانم گلکم بچه بابا پول ميخواي؟

_نه

_کلاس جديد ميخواي بري؟

_نه

_چيز جديد ميخواي بخري؟

_نه

_امتحانات بد دادي؟

_نه

_پس چي شده دخمل بابا زنگ زده بابا؟

_اين قدر وضعم خراب شده که فقط براي اين چيزا بزنگم؟

_اوهوم

_ميخوام در مورد يه نفر باهات بحرفم 

_کي؟

_خب راستش من...کيا...کيارش رستم...کيارش رستميو ديدم

_خب

_خب به جمالت

_چي بود زن گرفته بود؟

_نچ

_خب

_خب بابا من اونو دوس دارم

نفس راحتي کشيدم که فکر کنم بابامم فهميد

_خب

_خب به جمالت ديگه

_باشه هر وقت امدم ايران ترتيب يه خواستگاري ميديم

_واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

_اره

_مرسي بابايي خودم...باباي

_باي

کيارش_پس بريم دو تا حلقه خوشکل بخريم 

_باشه

جلو تر از کيارش رفتم که دستاشو دور شونه هام حلقه کرد و منم پخش شدم تو بغلش....يه دفعه خيلي داغ شدم چشمامو بستم ...لبام سوخت....چشمامو باز کردم اروم اروم دستاشو باز کرد و از کنارم رفت

_کيانا بيا ديگه

حلقه ي بسيار شيک و زيبايي خريديم و هردو دستمان کرديم...

وقتي حلقه را دستم کردم چشماش برق زد..

_کيانا

_جانم

_من يه چيزي ازت ميخوام 

_چي گلم؟

_ميشه بغلم بخواي؟مثل يه خواهر و برادر

خودم هم همينو ميخواستم تازه بهش اعتماد کامل داشتم

_به شرطي که شيطوني نکني

_چشم خانمي

تصميم گرفتيم همه تو باغ بمونيم 

کيارش_من خوابم مياد

ارمان_چي شده تو که تا ديشب تا 5 صبح بيدار بودي حتي نميزاشتي ما هم بخوابيم

کيارش_ديگه ديگه خب امشب خسته ام 

ميلاد_واقعا؟

کيارش_اره به جون تو

ميلاد_از جون خودت مايه بزار

کيارش_اخه جون من و تو که نداره



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:56 توسط پوریا |
رمان تک عشق11  <-PostCategory-> 

از زبون ترنم 

ارمان منو انتخاب کرد رفتيم توي اتاق بايد براي عمليات بعديمون نقشه ميکشيديم کلا براي همينم دو نفر دونفر شديم 

نقشه را تمام کرديم هر چند من فقط نشسته بودم و به ارمان زل زده بودم و اون خودش نقشه را ميگفت اما خب بازم خوب بود 

ارمان_تو خسته نشدي؟

_از چي؟

ارمان_از زل زدن به من

_نه

واي خدا چي گفتم

ارمان اروم خنديد

_چته خب چيکار کنم تو ميگفتي منم نگات کردم ديگه

ارمان_باشه بر منکرش لعنت

_نکنه توقع داشتي نگاه در و ديوار کنم

ارمان_نه بايد نگاه ديوار ميکردي نه من بايد نگاه برگه هاي دستم ميکردي

_واقعا؟

اين دفعه خنديد و ديگه چيزي نگفت 

ارمان_بريم برسونمت

_کيانا هست

ارمان_فکر نکنم

_چرا؟

ارمان_ساعت 12 شبه

_واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه زمان زود گذشت 

ارمان_براي شما که فقط نشسته بودي نگاه ميکردي شايد

_اين قدر بهت بد گذشته؟

ارمان_نه خب بدم نبود بريم

****** 

از زبون طرلان

ميلاد درست منو انتخاب کرد خوب شد انتخابش کردم ميخواستم انتخابش نکنم تا اگه منو انتخاب نکرد ضايع نشم واي چه انتخاب تو انتخابي شد

ميلاد_طرلان کجايي؟

_ها؟؟هيچي

ميلاد_نيستيا

_کجا؟

ميلاد_تو باغ.اينجا

_ها؟؟؟

ميلاد_هيچي فقط ذهنت خيلي مشغوله

_اره خب

ميلاد_خب بريم سمت نقشه ها

_واي نه

ميلاد_فعلا واي اره 

_به يه شرط

ميلاد_چي

_تو بگي من فقط گوش کنم

ميلاد_اي تنبل باشه اما فقط همين يه بار

_مرسي دمت ولرم

ميلاد_کي اين دمت ولرم را انداخته سر زبون شما؟

_کيا

ميلاد_کيانا؟

_اره

ميلاد_مثل سرگوه ميمونه

_اره خب هرچي اون بگه ما قبول ميکنيم خدايي اونم هميشه به نفع ما کار کرده

ميلاد_اره دوست خوبيه

ميلاد نقشه را ميگفت و من گوش ميکردم اخراش ديگه خوابم ميامد چشم هامو بستم

ميلاد_طرلان طرلان پاشو ديگه



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:55 توسط پوریا |
رمان تک عشق10  <-PostCategory-> 

از زبون ترنم

رفتيم باغ همه جمع بودند جز کيانا

_ببخشيد اقا کيارش کيانا کجاست؟؟؟

کيارش_اون مبرزشو پس داده لازم نيست اينجا باشه اما چون خودش خواست شايد بياد

چه جواب قابل قبولي شايد بياد...معلوم نيست اين چه بلايي سرش اورده....واي خدا نکنه

کيارش_خب اميدوارم پيشرفت هاتون خوب باشه رضا و سيامک با ترنم مسابقه بديد..چون ميخوام کاملا پيشرفتتون را بسنجم تک تک مسابقه ميديد

اينم شانس من دارم اول ترنم چيه نکنه چون سراغ دوستمو گرفتم ميخواد ازم انتقام بگيره؟؟؟؟؟؟

خدايا خودمو ميسپارم به تو

_نترس تري من دوستمو ميشناسم زديشون

برگشتم انگار توانم صد برابر شد رفاقت واقعي که ميگن همينه

_واي کيانا هستي تو هم؟؟چه خوب شد اين پنج شنبه جمعه نديدمت..

کيانا_دقيقا برو حالا فقط اومدم زدن پسرا رو ببينم

_إي به چشم 

کيانا_برو

با انرژي رفتم تو جايي که بايد مسابقه يا همون مبارزه و دعوا ميکرديم دو تا يکم سخت بود اما من ميتونم 

مبارزه شروع شد ارمان خوب يادم داده بود از پاهام استفاده کنم سريع مبارزه ميکردم به ثانيه نميکشيد با پاي راست و چپم هر دو شونو ميزدم اخرم يه زير پاکشي يکيشو زدم و بعديو با پا چند متر ان طرف تر پرت کردم خودم شوکه شدم اين من بودم؟؟؟؟؟بابا ايول من فقط با ارمان مبارزه کرده بودم اونم خيلي قوي بود براي همين قدرت خودمو نميدونستم محشرم...بسه ديگه زياد پپسي براي خودم باز کردم

کيارش_ارمان کارت خوب بود اما شما با هم نميمونيد

_چــــــــــي؟

کيارش_خب بزاريد مبارزه بقيه هم ببينم بعد نظر ميدم........................ 

*** 

از زبون طرلان.....

کيارش_ارمان کارت خوب بود اما شما با هم نميمونيد

ترنم_چي؟

کيارش_خب بزاريد مبارزه بقيه هم ببينم بعد نظر ميدم.

مخ اين کيارشم کار نميکنه ها واقعا که

کيارش_جواد و سهراب با ترنم..

شانس زيادي که ميگن به ما ميگنا اخه شراره اين جاست چرا من؟؟؟

کيانا_طرلان برو روشون کم کن ديگه

_چشم دو سوته حله



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:52 توسط پوریا |
رمان تک عشق9  <-PostCategory-> 

از زبون شراره

اولش که کيا گفته بود عضو گروه بشيم فکر کردم شوخيه بعدشم گفتم من هستم اخه هيجانو دوست دارم اما وقتي فهميدم چه غلطي کرديم که توي يه باغ پر از پسر بوديم خواستم کنار بکشم اما به خاطر کيانا کنار نکشيدم درسته اوايل کاملا ضد هم بوديم اما وقتي اميدُ ديدم نميدونم چرا درکش کردم و حالا هم که شديم 4 تفنگدار...

از ورودمون به گروه شهاب چشممو گرفت البته خدايي کيارش خيلي خوشکل بود اما ما بخيل نيستيم همين شهاب اسمش هم به من مياد بسمه گفتم کيارش...نميدونم چرا فکر ميکنم همن اميده البته من اميدُ يک بار بيشتر نديدم اما خب چشماي ابيش محشر بود کيارشم چشماش ابيه شايد براي همين فکر کردم کيارش همون اميدِ

امرو که کيارش گفت هر پسر يه دخترو تمرين بده هم خوش حال شدم هم نه تازه نه به بارِ نه به دارِ شايد شهاب نامزدي چيزي داشته باشه بيخيال فکرام شدم 

رفتيم توي اتاقي که مخصوص مبارزه بود و وسايلي مثل کيسه بوکس و نانچيکو هم توش بود 

شهاب_من توي اين مدت فهميدم چه قدر مهارت داري همين طور خيلي دنبال بازيگوشي هستي بايد پيشرفت کني پس بازيگوشي را بيخيال البته خيلي بيخيالم نه اما بايد تمرين هاتو جدي بگيري باشه؟

_دمت ولرم شهاب 

شهاب_به اين مي گن خر کردن؟

_دقيقا

شهاب خنديد و حرفي نزد 

شهاب_تمرينمون اينجوريه که اول هر روز گرم ميکني بعد اول بدون هيچي مبارزه ميکنيم بعد چوب بعد نانچيکو و بعدش دوباره دستِ خالي درسته ما اسلحه داريم اما بايد ياد بگيري اگه روزي گير افتادي يا اسلخحه نداشتي يا هر چيزي بتوني خودت از خودت دفاع کني چه با وسايل ديگه و چه تنهايي

_بعدش چي ميشه؟

شهاب_کار با اسلحه را هم در حد عالي ياد ميگيريد و بعد ماموريت ها شروع ميشه

_ايول اسلحه

شهاب_تو اينا رو ياد بگير تا بقيه اش

تمرينو شروع کرديم ديگه مثل قديم نبود و شهاب خيلي محکم ضربه ميزد اما خب بازم خوب بود 

بالاخره دست از مبارزه کشيد و من نفس نفس زنان روي زمين افتادم 

شهاب_اين کم ترين تمرين بود چون روز اولت بود ديگه اين قدر با نوازش نميزنمتا

_با نوازش؟؟؟؟؟؟؟؟؟تمام بدنم کبوده به اين ميگي نوازش؟؟؟؟؟

شهاب_ميخواي محکممو بهت نشون بدم تا بفهمي اينا نوازشه

_نه دستت درد نکنه همين نوازشت بسه......

خنديد و رفت

_رو اب بخندي زده داغونم کرده تازه ميخنده ميگه نوازش بود

شهاب_شنيدما

_چه گوشاي تيزي!!!!!!!!!

شهاب_بهتر از ديوونه بازيه که با خودم حرف بزنم و غر غر کنم

_به من ميگي ديونه؟؟؟؟؟؟من غر غر ميکنم به حسابت ميرسم

خستگي و کوفتگي يادم رفت و افتادم دنبال شهاب

شهاب_يه تمرين جديد برات دارم

_چي؟

شهاب_تو عصبي و حرصي که بشي همه چيز يادت ميره حال ميده براي بعد از تمرينا

_غلط کردي

شهاب_ايول زدم تو خال نقطه ضعفت همينه

******** 

حدود سه ماه هر روز با شهاب تمرين ميکردم و بعد از تمرين حرصم ميداد و منم مي افتادم دنبالش 

خودمم حس ميکردم که مبارزم بهتر شده و همين طور علاقم به شهاب.......

هرچي بيشتر سر به سرم ميزاشت بيشتر شيفته اش ميشدم نه اين که ادم نيستم همه چيزام فرق ميکنه

شهاب_شراره

_بله

شهاب_الان دقيقا سه ماه هست داريم هر روز تمرين ميکنيم نصبت به گذشته هم خيلي تغيير کردي من اينو خوب مي فهمم خب مثل هميشه شجاع باش و بدون هيچ گونه استرس امروز بايد مسابقه بدي تا کيارش ببينه پيشرفتت چه طوره اگه باب ميلش بود ما تو گروه هم مي مانيم و کار با اسلحه را بهت ياد ميدم

_استرس تو عمرم نداشتم اما تو بهم دادي با اين حرفات

شهاب_اگه مثل هر روز تمرين کني عالي هستي

_خرم نکن

شهاب_حقيقته

_که خرم کردي؟

شهاب_نه..که مبارزت خوبه



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:50 توسط پوریا |
رمان تک عشق8  <-PostCategory-> 

کمي از مدرسه دور شديم کنار يک پاترول ايستاد..سوار شد ما چهار تا هم چپيديم عقب.

شراره_اسمش چيه؟

_کي؟

طرلان_خنگول هممين چشم عسليه ديگه....

_چميدونم شما فکر کنيد خر يا شتر

دوباره خاطره ها زنده شد.....

ترنم_جلل خالق اين چشاشونديونم کرده ابي سبز خاکستري عسلي . مثل رنگين کمان ميمونند

._ترنم طرلان بزاريد غذامونو بخوريم ديگه

طرلان_يعني اسماشون چيه ؟

نرنم_پسران برتر از گل !!!!

طرلان_بابا اونا که در برابر اينا هيچ اند . 

_پسگروه حيوانات جنگل اون ابيه عقابه اون عسليه پلنگه اونام خر و شتر بيخي بابا..........

_ياد روز اولمون افتادم يادتونه پيمانو اميرو ميلادو يادتونه؟

طرلان_اره

شراره_جريان چي بوده

ترنم_بيخي حالا...اسمشو بپرس

_من؟؟؟؟؟؟؟

طرلان_بلــــــــــه

_اوي چه خبرته داد ميزني باشه

شراره_پس بدو

_ببخشيد اسمتونو نميگيد

پسره_مهمه؟

شراره_صد در صد

پسره نگاهي به شراره کرد و خنديد

پسره_ارمان

فکِ شراره و ترنم و طرلان امد پايين.....

بالاخره رسيديم. يه باغ بزرگ بود براي اولين بار توي زندگيم استرس داشتم 

داخل باغ رفتيم..باغ خيلي زيبايي بود کهپسران زيادي در انجا بودند 

ازقيافه بچه ها فهميدم ترسيدند

_بچه ها چتونه؟؟؟؟

ارمان هم صدامو شنيد

ارمان_نترسيد گفتيم که ما فقط 5 دختر در گروهمان هست بقيش پسره نترسيد..اگه از اين چيزا بترسيد واي به حال عمليات ها.

_اون دختره يکي ديگه هم اينجا هست؟؟

ارمان_نه ديروز اينجا بود احتمالا فردا يه سر مياد



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,ساعت 8:49 توسط پوریا |
مطالب پيشين
» فیلم مبتذل موبایلی از یک دختر که پسری را تکان داد +
» جزای عشق/قسمت اخر
» جزای عشق10
» جزای عشق9
» جزای عشق8
» جزای عشق7
» رمان تک عشق/قسمت اخر
» رمان تک عشق20
» رمان تک عشق19
» رمان تک عشق18
» رمان تک عشق17
» رمان تک عشق16
» رمان تک عشق15
» رمان تک عشق14
» رمان تک عشق13
» رمان تک عشق12
» رمان تک عشق11
» رمان تک عشق10
» رمان تک عشق9
» رمان تک عشق8


پيوندها


جی پی اس موتور جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اس ام اس داستان و آدرس eyyjounam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com